anti devil با سلام به وب سایت پیمان پرودایس خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 10 / 10برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : پیمان
ریشه واژه اومانیسم کلمه Human به معنی انسان است. در فرهنگ های لغت انگلیسی – فارسی واژه های: انسان گروی، انسان گرایی، انسان باوری و اصالت بشر به عنوان معادل های واژة Humanism به کار رفته است. در فرهنگ انگلیسی آکسفورد، اومانیسم به نظامی فکری و اعتقادی تعریف شده است که نیازهای بشری را مورد اهتمام قرار می دهد و راه حل آنها را به جای ایمان به خدا از طریق عقل و خرد آدمی جستجو می کند. مفهوم اومانیسم بیشتر افراد نظر مثبتی نسبت به » اومانیسم » یا بشرانگاری دارند. این انگاره مفاهیمی چون نوعدوستی، صلح و برادری را به ذهن بسیاری متبادر میکند. اما معنای فلسفی اومانیسم فراتر از این است. l> اومانیسم طرز تفکری است که مفاهیم بشری را در مرکز توجه و تنها هدف خود قرار میدهد. به عبارت دیگر بشر را به رویگردانی از خالق خویش و اهمیت دادن به خود وجودی و هویتی فرا میخواند. لغت اومانیسم را در یک فرهنگ لغت ساده چنین مییابید: « نظام فکری مبتنی بر ارزشها، خصایص و اخلاقیاتی که پنداشته میشود فارق از هر گونه قدرت ماوراء الطبیعی، درون انسان وجود داشته باشند.» تاریخچه پیشینه اومانیسم به یونان باستان باز میگردد که خدایان صفات و حتی صورت انسانی داشتند و اندام انسان مهم ترین مساله در هنر نقاشی و مجسمه سازی بود. پس از ظهور مسیحیت و رسمی شدن آن در امپراطوری روم با فرمان کنستانتین، حاکمیت سیاسی- فرهنگی نیز در کنار رهبری دینی تحت اختیار کلیسا درآمد. تفریط های کلیسا در قرون وسطی در مواجهه با ارزش انسان و کرامت او موجب واکنش افراطی در توجه به انسان و پیدایش اومانیسم شد. برخی از آراء و رفتارهای ضد انسانی کلیسا که همواره تاکید و ترویج می شد عبارتند از : انسان ذاتاً موجودی گنهکار است. انسان هیچ اختیاری از خود ندارد. عقل و علم انسانی مغایر دین و هر کار علمی دخالت شیطانی در امور عالم و ضد عبودیت است. دین و دنیا، لذایذ روحانی و جسمانی همواره مخالف و مغایر هم و غیر قابل جمع هستند. مردم نسبت به عقاید و افکار خود اختیاری در برابر کیسا ندارند. مالکیت آسمان، بخشش گناهان، فروش ارضی بهشت از اختیارات کلیساست. در اثر این تفریطها و نادیده گرفتن کرامت انسانی، نخستین مخالفتها بر ضد کلیسا، امپراطوری و فئودالها در جنوب ایتالیا آغاز شد و در قرن ۱۴تا ۱۶ سراسر ایتالیا و سپس آلمان، فرانسه، اسپانیا و انگلستان را فرا گرفت. مخالفان، مدعی احیاء کرامت انسانی بودند و ابتدا با زنده کردن ادبیات کلاسیک روم و یونان سعی در بازگرداندن آزادی از دست رفته بودند. ایشان با تکیه بر آزادی خرد و مخالفت با ریاضتهای دینی در صدد بودند تا لذایذ جسمانی (که در کلیسا مورد غفلت بود) را هدف نهایی بشر معرفی کرده و زهد و پرهیزکاری را عامل منفی در کسب لذت و سود تلقی کنند. کم کم دین منافی آزادی انسانی و تنها به عنوان ابزاری برای خدمت به خواسته های او تفسیر شد. عالم غیب به فراموشی سپرده شده و مادیگری اساس کار قرار گرفت و سرانجام با تلقی تقابل دین و دنیا لذتهای دنیوی ترجیح داده شد. در نیمة قرن نوزدهم اصطلاح «مذهب انسانیت» رایج شد که معادل نوع دوستی به کار می رفت. این اصطلاح توسط جامعه شناس پوزیتیویست فرانسوی آگوست کنت رواج یافت. او برنامة مدرنیته را به صراحت اعلام و از آن دفاع کرد. وی جهان را به طور کامل برای علم کشف شدنی دانست و رسیدن به چنان شناختی را برای انسان ممکن دانست که ادیان آن را مخصوص آفریدگار می دانند. در اوایل قرن بیستم، اومانیست ها جبهة تقریباً متحدی را تشکیل می دادند، اعتقادنامة آنان به قرار زیر بود: .1 انسان ذاتاً فاسد نیست. .2 هدف زندگی، خود زندگی است. باید در این جهان زندگی خوبی داشته باشیم و در آرزوی زندگی در جهان آینده به سر نبریم. .3 انسان فقط با راهنمایی عقل و تجربه قادر است زندگی کاملاً خوبی در این دنیا داشته باشد. .4 شرط نخستین و بنیادی زندگی خوب در این دنیا عبارت است از آزاد ساختن فکر مردم از بند جهل و خرافات و آزاد ساختن بدن از ظلم و ستم مقامات اجتماعی. این سخنان، شعار غالب عقل گرایان و انسان گرایان بود که اعتقاد داشتند مهمترین موضوع مطالعة انسان، خود انسان است. با فجایع و حوادث ناگواری که در نیمة نخست قرن بیستم به ویژه دو جنگ جهانی اول و دوم رخ داد ایدئولوژی اومانیسم دچار تزلزل گردید. چرا که این فجایع را بشر جدید که تفکر اومانیستی را مبنای زندگی خویش قرار داده بود پدید آورد. این مطلب از گزارش مختصر سمپوزیوم ایرادهای انسان گرایی که در سال ۱۹۶۲ توسط مدیر مؤسسة اومانیست های انگلیسی برگزار شد روشن می گردد. کینگزلی مارتین یکی از خوش بین ترین چهار نفری که گزارش را تهیه کرده اند گفته است: دو جنگ جهانی باعث شده است که مردم در مورد اجتناب ناپذیر بودن پیشرفت دچار شک و تردید شوند. انسان، نه به طرف مدینة فاضله و کمال خیالی، بلکه به طرف جامعه ای سعادتمندتر و منطقی تر پیش می رود. دیگر نویسندگان گزارش یاد شده تا این حد خوش بین نیستند، رونالد هپ برن، استاد فلسفه در ادینبورگ، به دین علاقة بیشتری دارد و می خواهد که اومانیست ها از تجارب دینی و عرفانی بهره گیری کنند. وی، دین را برطرف کنندة ضعف های اومانیسم می داند. مؤلفه ها و پیامدهای اومانیسم جوهره و روح اومانیسم که عنصر مشترک نحله های مختلف اومانیستی را تشکیل می دهد مدار، محور و معیار قرارگرفتن انسان برای همه چیز است. اگر مؤلفه ها و استلزامات منطقی همین یک گزاره را در نظر گیریم با گزارشهایی که در باب انسان مداران به ما رسیده است تطابق تقریبی دارد؛ در این قسمت به بررسی این مؤلفه ها می پردازیم. .1خردگرایی و تجربه گرایی یکی از مؤلفه های اساسی اومانیسم، عقل گرایی و اعتقاد به خودکفایی و استقلال عقل انسانی در شناخت خود و هستی و سعادت واقعی و راه رسیدن به آن است. اومانیستها هم در بعد هستی شناختی معتقد بودند که چیزی وجود ندارد که با سرپنجه قدرت عقلانی بشر قابل کشف نباشد و هم در بعد ارزش شناختی بر این باور بودند که ارزشهای اخلاقی و حقوقی را باید با استمداد از عقل بشری تعیین کرد. اصولا اومانیسم جنبشی بود در برابر دستورات به اصطلاح سلسله مراتبی سنتی که از طریق دین و وحی (مسیحیت) دریافت می شد و به عبارت دیگر، اومانیسم، دین را مانعی برای خود تلقی می کرد و جوهر خود را دریافت تازه از شأن و منزلت انسان به عنوان موجودی خردگرا به جای خداگرا می دانست؛ علم زدگی زاییده چنین تفکری است. .2 آزادی اومانیسم معتقدند انسان آزاد به دنیا آمده است و باید از هر قید و بندی جز آنچه خود برای خود تعیین می کند آزاد باشد؛ اما نهادهای اساسی قرون وسطی انسان را اسیر نموده و احکام دینی و اخلاقی را به عنوان مجموعه ای از ارزشهای دریافت شده از مافوق بر او حاکم کرده اند. اومانیستها این ارزشها را به عنوان «ارزشهای الهی ولازم الرعایه» مردود و ناپذیرفتنی می دانستند. زیرا هنجارهایی بودند که باید پذیرفته شوند و امکان تغییردادن آنها وجود نداشت؛ و این امر به نظر آنان با استقلال آدمی سازگار نبود. آنها می گفتند: بشر باید آزادی خود را در طبیعت و جامعه تجربه کند و خود بر سرنوشت خویش حاکم شود و این انسان است که حقوق خویش را تعیین می کند نه آن که تکلیفی از مافوق برای او تعیین شود. در این دیدگاه انسان حق دارد نه تکلیف. .3 تساهل و تسامح در اثر جنگهای دینی قرن ۱۶و ۱۷ مسأله امکان همزیستی مسالمت آمیز بین معتقدات ادیان مختلف مطرح شد و مفهوم تساهل و تسامح مورد تأکید قرار گرفت و بینشهای دینی راجع به اومانیسم شدیدا تحت تأثیر روحیه تساهل و تسامح قرار گرفت. در این دیدگاه تسامح به این معنی بود که ادیان با حفظ تفاوتهای هریک با دیگری، می توانند در کنار یکدیگر همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند ولی تسامح انسان گرایان از این ایده مایه می گرفت که معتقدات دینی نوع انسان، که از درون انسان مایه می گیرد و امری ماورایی نیست، وحدت بنیادین و اساسی دارند و امکان صلح جهانی وجود دارد؛ اومانیستها با تفسیری این جهانی از خدا، خدای مسیح را همان عقل فلسفی بشر قلمداد می کردند که در قالب مذهب ساده تر شده است. در این نوع نگرش علاوه بر تساهل نسبت به مذاهب، تساهل و همزیستی مسالمت آمیز بین فلسفه و دین که در گذشته با یکدیگر سازگاری نداشتند نیز فراهم می آید. این امر مقتضای رجوع به یونان باستان و خردگرایی آن بود. .4سکولاریزم هرچند در میان اومانیست ها افراد معتقد به خدا و دین یافت می شود و انسان مداران را به انسان مداران مؤمن و ملحد تقسیم می کنند، اما می توان گفت اگر اومانیسم را دین گریز و دین ستیز ندانیم دست کم با خداناشناسی و انکار دین کاملا سازگار است. تاریخ اومانیسم نیز حکایت از آن دارد که اصالت دادن به انسان در برابر اصالت به خدا سبب گردید که قدم به قدم، اومانیستها به سوی سکولاریزم و بی خدایی و بی دینی رانده شوند؛ مکاتب اومانیستی مکاتب زیر بر مبنای تفکر بشرانگارانه پایه ریزی شده است: دیدگاه اسلام در یک مقایسه اجمالی و کلی میان اومانیسم، و دیدگاه اسلام در باره انسان، میتوان برخی از افتراقات اساسی و مهم دو دیدگاه را به صورت زیر بیان نمود: .۱ اساسیترین افتراق میان دو دیدگاه فوق این است که در دیدگاه اومانیستی، انسان محور همه عالم است؛ یعنی هم نظام تکوین و هم نظام تشریع بر اساس خواست و اراده انسان باید تنظیم گردد ولی در دیدگاه اسلامی، محور نظام تکوین و نظام تشریع، خدای متعال است. و همه امور باید بر اساس اراده حکیمانه و غیر قابل خطای الهی تنظیم شود. .۲ در دیدگاه اومانیستی، رابطه انسان و نیز تمام موجودات جهان از دو سو قطع شده است؛ یعنی انسان نه رابطهای با خداوند دارد و نه رابطهای با معاد. در نتیجه به خودش وانهاده شده است. اومانیستها با دیدگاه سکولاریستی خود، یا وجود خداوند و معاد را منکرند و یا این که بر فرض قبول، برای خداوند و معاد هیچ نقشی در شؤون مختلف حیات انسانی قایل نیستند، بلکه معتقدند اوامر و نواهی الهی باید خود را مطابق با خواستهای انسان نمایند و اگر در موردی دین و آموزههای آن با خواستههای انسان، مخالفت نماید محکوم به شکست میباشد. ولی از دیدگاه اسلامی، تساوی وجود با ماده و نیز رویکرد سکولاریستی باطل است و با فرض وجود خداوند و جهان آخرت، انسان باید از تکبّر و متابعت هوی و هوس خود دوری گزیند و برای وصول به هدف والای خود، خویشتن را با آموزههای دینی منطبق نماید. به سخن دیگر، خدای حکیم و علیم نباید خود را تابع انسان غیر مصون از خطا و تبعیت کننده از هوی و هوس نماید بلکه انسان خطاکار باید تابع خداوند و اوامر و نواهی او شود. .۳ با نفی خداوند در دیدگاه اومانیستی، تنها موجودی که مالک این جهان است، انسان میباشد. و چون انسان مالک است حق هر گونه تصرفی در عالم را دارد؛ یعنی همانطوری که دین باید انسانی شود و موظّف به انطباق خود با خواستههای انسان است، جهان موجودات نیز باید تابع اراده و خواست انسان شوند و بدین جهت انسان چون صاحب خانه جهان است میتواند جهان را مطابق میل خودش بسازد و حق دارد جهت تأمین خواست خویش، ابزارها و فناوریهای سهمگینی را پدید آورد. وجود بمبهای اتمی خانمان سوز، ابزارهای جنگی بسیار مخرّب، تحولات بسیار پیچیده ژنتیکی، تغییر جنسیت در انسان و…بر اساس این دیدگاه قابل توجیه است. ولی مطابق دیدگاه اسلامی، خدای متعال چون خالق کل هستی (ماسوای خودش<span dir="ltr" style="font-family: "Tahoma","sans-serif"</body></htm پیوندهای روزانه
پيوندها
|
|||
![]() |